چقد دنیا ظالمه مامانی و مامانی ازونم ظالم تر
چقدر زمان زود میگذره
چقدر مامانی فراموش کاره
چقدر خدا زود صدای خواسته ی دل ادم رو میشنوه بی اونکه بدونی
و چقدر زود انسان نشون میده که لیاقت نداشته و بیخودی دلش هوایی بوده
همه اینا حال و روز منه.
اصلا و ابدا یادم نبود وبلاگی ساخته ام برای یه نی نی که هنوز نیومده به دنیا.
امروز داشتم تو وبلاگ دوستی میخوندم که برای نی نی نیومده اش وبلاگ ساخته . داشتم به این فکر میکردم که من هم بسازم و توش از تو و برای تو بنویسم. داشتم برای اسم فکر میکردم که گفتم بهترین اسم اینه: حاصل عشق ما....
چقدر این اسم یهو به نظرم آشنا رسید... زدم توی مرورگرم و وبلاگی برام باز شد که قلبم و تکه تکه کرد...
وبلاگی که ماه هااااا پیش ساخته بودم و سه پست بیشتر توش نذاشتم و این فراموشی که دارم و هر از گاهی آزارم میده نتیجه ی جراحی 8 آذر هست که فرشته ای رو که بی هوا اومده بود تو دلم فرستادم رفت... ظاااالمانه.
میبینم که یه روزی چقدر دوس داشتم بیای و بعد که بی هوا 1 آذر توی نتیجه آزمایشم دیدم نوشته پوزیتیو .... چه ها که به سرم نیومد... ای وای من .... عقد بودم... الان خونه ی خودمم. باباییتم نشسته داره کارای پایان نامه اش و میکنه و منم همراهیش میکنم.
مگر من به تو نگفتم مراقب باش کی میای؟ دیدی چی شد؟ دیدی دنیا چه ظالمانه بی موقع تو رو به من داد و من چه ظالمانه و بی رحمانه تو رو فرستادم رفتی. پشیمون نیستم... شرایطش رو نداشتیم. جلوگیری کرده بودیم. مطمئن بودم امکان نداره باشی ولی بودی.
قلبم تکه تکه اس.... نمیدونم چرا چنین امتحانی ازم گرفته شد. حتما ضرورتی داشت...
درس اول رو از مامانیت داشته باش: خدا هیچ کاریش بی حکمت نیست و زندگیت رو به رود روان رحمت بی پایانش بسپر و خلافش شنا نکن....
من عاشقت بودم هستم خواهم بود و منتظر روزی هستم که خدا سخاوتمندانه دوباره تو رو بهم بده و دیگه بغض امانم نمیده....
لالا لالایی لالا لالا لالایی لالایی لالایی لالایی ببار ای نم نم باران ببار ای نم نم باران
زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه دلم تنگه
سرود زندگی سر کن... دلم تنگه دلم تنگه.
بخواب بخواب ای دختر نازم... به روی سینه ی بازم
که همچون سینه ی سازم همه اش سنگه همه اش سنگه.....
دیگه نمیتونم... حس میکنم قفسه سینه ام داره جر میخوره.....
خدایا چه کنم با این اندوه خفته؟
هیلا........